ظالم به جفا کاری خود عار ندارد
بر مظلمه و ننگ خود اقرار ندارد
خواهد که شود منکر ظلم و ستم خویش
تاریخ ولیکن سر انکار ندارد
مظلومیت فاطمه و محسن مقتول
تاریخچه ای جز در و دیوار ندارد
زان دم که پدر داد ز کف فاطمه حقاً
کس یار از او جز غم بسیار ندارد
ای کاش یکی بود که با خصم بگوید
تاب ستم این دخت عزادار ندارد
از داغ عظیمی که به جانش زده آتش
در سینه به جز آه شرر بار ندارد
فریاد که یار ضعفا یار ندارد
مولود حرم محرم اسرار ندارد
شد خانه نشین شیر خدا فاتح خیبر
بی فاطمه او قدرت پیکار ندارد
سوگند به مظلومی تاریخ که تاریخ
مظلوم تر از حیدر کرار ندارد
بر حاشیه برگ شقایق بنویسید
گل تاب فشار در و دیوار ندارد
ای سینه سپر کاش به جای تو علی بود
چون سینۀ تو طاقت مسمار ندارد
(غلامرضا سازگار)
تو میگی با غربت تو دنیا کنار بیا مگه میشه
با زندگی بدون زهرا کنار بیا مگه میشه
تو میگی با گریه یتیما کنار بیا مگه میشه (مگه میشه)
تو بری وعلی بمونه مگه میشه
بالا سرت قرآن بخونه مگه میشه
فاطمه و دفن شبونه مگه میشه
(زهرا)4
تو میگی با پهلوی شکسته کنار بیا مگه میشه
با غصه ای که به دل نشسته کنار بیا مگه میشه
تو میگی با چشم نیمه بسته کنار بیا مگه میشه (مگه میشه)
علی ودرد ماتم تو مگه میشه
فاتح خیبروغم تو مگه میشه
گذشتن از عمر کم تو مگه میشه
(زهرا)4
تو میگی با چشم پر ستاره کنار بیا مگه میشه
با دلای پر از ستاره کنار بیا مگه میشه
تو میگی با زخم گوش پاره کنار بیا مگه میشه
بالا سرت قرآن بخونه مگه میشه
فاطمه و دفن شبونه مگه میشه
(زهرا)4
از لاله زار توحید آتش زبانه می زد
گل گشته بود پرپر بلبل ترانه می زد
در گلشن ولایت یک نو شکفته گل بود
گر می گذاشت گلچین آن گل جوانه می زد
من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
قاتل گهی به کوچه گاهی بخانه می زد
گاهی به پشت و پهلو گاهی به دست و بازو
گاهی به چشم و صورت گاهی به شانه می زد
گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره
او با غلاف شمشیر این تازیانه می زد
وقتی که باغ می سوخت صیاد بی مروت
مرغ شکسته پر را در آشیانه می زد
با چشم خویش دیدم جان دادن پدر را
از ناله ای که مادر در آستانه می زد
این روزها که میدید موی مرا پریشان
با اشک دیده می شست با دست، شانه می زد
هنگام شرح این غم از قلب زار (میثم)
مانند خانۀ ما آتش زبانه می زد
(غلامرضا سازگار)
مادر برام دعا کن قسمتم کربلا کن ام ابیها)
تمام زندگی من فدای مادر حسن
تمام اهل عالمین گدای مادر حسین
کاش که برام دعا کنی که من غلامت بمونم
برای غربت حسین برای حیدر بخونم
اگر دیوونه وغلام حیدرم این عشق رو مدیون دعای مادرم
(یازهرا یازهرا
مادر برام دعا کن قسمتم کربلا کن ام ابیها)
(یازهرا یازهرا
یافاطمه یا زهرا یافاطمه یا زهرا ام ابیها)
دانلود سبک
حجم: 1.67 مگابایت
اشکی بُود مرا که به دنیا نمی دهم
این است گوهری که به دریا نمی دهم
گر لحظه ای وصال حببم شود نصیب
آن لحظه را به عمر گوارا نمی دهم
عمری بود که گوشه نشین محبتم
این گوشه را به وسعت دنیا نمی دهم
در سینه ام جمال علی نقش بسته است
این سینه را به سینه ی سینا نمی دهم
تا زنده ام ز درگه او پا نمی کشم
دامان او ز دست تمنّا نمی دهم
سرمایه ی محبت زهراست دین من
من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم
گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا
یک ذره از محبّت زهرا نمی دهم
امروز بزم ماتم زهرا بهشت ماست
این نقد را به نسیه ی فردا نمی دهم
در سایه ی رضایم و همسایه ی رضا
این سایه را به سایه ی طوبی نمی دهم
(سید رضا مؤید)
پرستوی مهاجرم شکسته بالم
قامت من خمیده و فِسُرده حالم
این شب آخری علی بکن حلالم
آتیش کین به پا شده محسن من فدا شده
بعد بابام نصیب من درد و رنج وبلا شده
(آقای مظلومم علی) 4
بی مادری سخته برای زینبینم
جون تو وجون حسن نور دوعینم
یه ظرف آب بذار بالا سر حسینم
وعده ما تو کربلا بین گودال قتله گاه
زیر شمشیرونیزه ها حسینم میشه سرجدا
(آقای مظلومم علی) 4
آزار دادهاند ز بس در جوانیام
بیزار از جوانی و از زندگانیام
جانانهام که رفت، چرا جان نمیرود؟
ای مرگ! همتی که به جانان رسانیام
هر شب به یاد ماه رخت تا سحرگهان
هر اختریست شاهد اخترفشانیام
بر تیرهای کینه، سپر گشت سینهام
آرَم گواه پیش تو پشت کمانیام
یاری ز مرگ میطلبم، غربتم ببین
امت پس از تو کرد عجب قدردانیام!
موی سپید و فصل جوانی خبر دهد
کز هجر خود به روز سیه مینشانیام
دیوار میکند کمکم راه میروم
دیگر مپرس از من و از ناتوانیام
سوزندهتر ز آتش غم غربت علیاست
ایمرگ! ماندهام که ز غمها رهانیام
(علی انسانی)
یار دلخسته حیدر تنها امشب راضی شو از دست زهرا
من دیگه شفا گرفتم حاجت از خدا گرفتم
(علی خداحافظ)2
با دلی که غرق خونه می پرم از آشیونه
(علی خداحافظ)2
(یا علی ) 4
شهر نامرداس شهر مدینه افتادم از پا از درد سینه
روی بازویم نشانه هست ز ضرب تازیانه
(علی خداحافظ)2
بلبل شکسته بالم یا علی بکن حلالم
(علی خداحافظ)2
(یا علی ) 4
دانلود سبک
حجم: 1.36 مگابایت
دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه
قلب من و محبّت و مهر و ولای فاطمه
طبع من و قصیدة مدح و ثنای فاطمه
جرم من و شفاعت روز جزای فاطمه
به بذل دست فاطمه بخاک پای فاطمه
منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه
رشته مهر فاطمه سوی خدا کشد مرا
دل بولاش دادهام تا بکجا کشد مرا
گر بزمین زند مرا وربه سماء کشد مرا
درد اگر عطا کند یا به بلا کشد مرا
پای برون نمینهم، از سر کوی فاطمه
وانشود لبم مگر، بگفتگوی فاطمه
مهر و محبتش بود طینت من سرشت من
ز دوستیش آبرو داده بروی زشت من
روضة بیچراغ او مینوی من بهشت من
شکر خدا که گشته این قسمت و سرنوشت من
سنگ محبّت و را بر سرو سینه میزنم
بیاد خاک قبر او داد مدینه میزنم
مرغک طبع من شده طوطی او هزار او
کبوتر دلم زند پر بسوی مزار او
قلب شکستهام بود در همه، زار او
شفا گرفت چشم من ز خاک ره گذار او
خانة کوچکش بود کعبة آرزوی من
از آن خوشم که فضهاش نظر کند بسوی من
رشتة چادرش اگر بدست انبیاء رسد
شعار فخر انبیاء بعرش کبریا رسد
از لب جانفزاش اگر زمزمة دعا رسد
جان ز نوای گرم او به جسم مصطفی رسد
کسی که قدر و هل اتی گفته خدا بوصف او
کجا قصیدههای من بود رسا، به وصف او
فاطمهای که مصطفی خوانده به رتبه مادرش
باحترام میکند قیام در برابرش
بدست و سینه و جبین بوسه زند مکررش
بوی بهشت یافته از دم روح پرورش
مادح او کسی بجز خدا شود، نمیشود
حق سخن به مدح او ادا شود، نمیشود
منم که مهر داغ او نقش گرفته بر دلم
سرشته با ولایتش دست حق از ازل گِلم
اوست که هست تا ابد گره گشای مشکلم
ز شعلة محبتش داده ضیاء به محفلم
در آیم از دری دگر گر از دری براندم
نمیروم ز کوی او چه خواندم چه راندم
عصمت داوری نبود اگر نبود فاطمه
جنّت و کوثری نبود اگر نبود فاطمه
هیچ پیمبری نبود اگر نبود فاطمه
احمد و حیدری نبود اگر نبود فاطمه