وبلاگ شخصی مهدی صادقی

فاطمه گشته مادرم که من غلام حیدرم

وبلاگ شخصی مهدی صادقی

فاطمه گشته مادرم که من غلام حیدرم

وبلاگ شخصی مهدی صادقی

گر چه که چون خال لبت قلبم سیه باشد ولی
دیدار خالت می دهد نوری به قلب زار من
اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر شهادت حضرت رقیه س» ثبت شده است

سبک زمزمه شهادت حضرت رقیه س - مهدی صادقی


من عاشقم وبه شور وشینم   برزینب کبری نور عینم

(زهرای سه ساله حسینم) 2

بااین دل زارم    از غم گله دارم

درقافله پای       پُر آبله دارم

در کنج خرابه جا گرفتم   تشنه شدم و گرسنه خُفتم

(اما غمِ خود به کس نگفتم) 2

(بابای غریب من حسین جان) 4

 

بابای غریب و تشنۀ من  دارم سرِ تو به روی دامن

(از روی تو شد خرابه روشن) 2

خاکی شده رویت  پُر خون شده مویت

گوشم شده پاره   با دستِ عدویت

من نامِ تورا به لب چو بردم  ازخصم تو تازیانه خوردم

(بنگر که زداغِ تو فِسُردم) 2

(بابای غریب من حسین جان) 4

 

 

دانلود سبک
حجم: 1.65 مگابایت


سبک زمینه شهادت حضرت رقیه س 94 - مهدی صادقی


دیگه روشن شده چشمای من  با دلِ ریشم

آخه بابای خوبم عمه جون اومده پیشم

عمه  برگو  چرالبهای زیبای بابام پرخونه امشب

عمه   این دل  زغم ودردو رنجِ بیکسی (می خونه امشب) 2

(مَنِ الَّذی اَیتَمَنی) 4 

 

صورت دخترت ازاین مصیبت زردِ زرده

شبای این خرابه، ای باباجون خیلی سرده

بابا  امشب  چرا دست و پاهای کوچیکم داره می لرزه

بابا   بوسه  از لبای پُر ازخونت (به این دنیا می ارزه) 2

(مَنِ الَّذی اَیتَمَنی) 4

 

دانلود سبک
حجم: 1.79 مگابایت



سبک زمینه شهادت حضرت رقیه س 94 - مهدی صادقی

ای بابای  غریب  من          گشته جسم تو بی کفن

بابادارم من از دشمن         یادگاری   به  روی  تن

خسته شده ام از زمانه     از سیلی  و  از  تازیانه

وای من دیدم روی نی سرتو (اون حنجر تو) 2

شد جسم سه سالۀ دختر تو(چون مادر تو) 2

(بابا حسین) 4

ازغصه ها شدم محزون   ازدوری ات چشام گریون

لبهای من  بُوَد  سالم    لبهای تو  شده پر خون

امشب شب وصلم رسیده    بابا کی رگاتُ بریده

چشمای کم سوی من بسته شده (دل خسته شده) 2

پاهای کوچیک من خسته شده ( دل خسته شده ) 2

(بابا حسین) 4

 

 

دانلود سبک
حجم: 1.91 مگابایت

 

 

 

شهادت حضرت رقیه س - شعر از رضا رسول زاده


بابا سلام گوشه ی ویران خوش آمدی

در محفل غریب یتیمان خوش آمدی

بابا سلام پس تو چرا دیر آمدی

حالا که شد سه ساله ی تو پیر آمدی

اول بیا تو رنگ تنم را نگاه کن

این پاره پاره پیرهنم را نگاه کن

قدری بکش تو ناز من نازدانه را

تا سر کنم حدیث شب و تازیانه را

قلبم ز دست فاصله ها تیر می کشد

پایم ز درد آبله ها تیر می کشد

با عمه پا به پای اسیران دویده ام

دنبال قافله به بیابان دویده ام

بر دامنم گذاشته عمه سر تو را

شد نوبتم که بوسه زنم حنجر تو را

چون صورت تو صورت من زخم خورده است

اصلا تمام قامت من زخم خورده است

چشم انتظار دختر تو شهر شام بود

دیدم که سنگ دست زنان روی بام بود

در زیر خاک و آتش شان سوخت گیسویم

یکباره گر گرفت و بر افروخت گیسویم

بابا نگو به عمه ... سرم درد می کند

با او نگو ولی ... کمرم درد می کند

من زینب توام به خدا زیور توام

خیلی شبیه مادر غم پرور توام

آبم مکن مپرس ز احوال موی من

بگذر ... چرا نیامده با تو عموی من ؟

ای از سفر رسیده ز رنج سفر بگو

از روی نیزه رفتن و از چوب تر بگو

خون می چکد هنوز چرا از روی لبت

ای دخترت فدای رخ نا مرتبت

در مجلسی که حرمت طفلان تو شکست

می دیدمت ز گوشه ای دندان تو شکست

دیدم چگونه بر سر تو چوب می زدند

در پیش چشم خواهر تو چوب می زدند

انگار روی چشم من آب مذاب ریخت

وقتی به طشت روی سر تو شراب ریخت

(رضا رسول زاده)